شیرین زبونی
نادیا خانوم ما دیگه با این شیرین زبونی هاش ما رو از هوش میبره. و آدم دلش میخواد درسته قورتش بده. میخواستم ببرمش بیرون، لباس نمی پوشید ، بهش گفتم: پس نمیبرمت. به من میگه : دلم شکست. سر سفره شام زنداییش کنارش نشسته میگه : من دلستر دوست ندارم. نادیا بهش میگه: تو دلستر نخور، برای تو ضرر داره برای من خوبه. مامانی براش پفیلا درست کرده ، نادیا تند تند مشغول خوردنه، من که میخوام بخورم میگه : مواظب باش داغه ، دستت نسوزه. تو ماشین مدام توپش رو گرفته و میکنه تو دهنش من وباباش بهش میگم نکن. و یک بار هم توپ رو ازش گرفتیم و دوباره بهش دادم. دوباره میگیره سمت دهن و بینی اش و میگه : منظورم بو کردن بود. پریروز آهنگ جان مریم رو تو ماشین گوش مید...